خاطره ای از سردار سرلشکر پاسدار شهید علیرضا موحددانش

سهمیه مکه برای شهید پیچک بود که آن را به علی (شهید موحد دانش) داد. او وقتی می خواست عازم حج شود، همچنان از کار تبلیغات و کار برای اسلام غافل نبود. لذا با توجه به مصنوعی بودن دستش از این موضوع حداکثر استفاده را کرد و مقدار زیادی عکس و پوستر انقلابی را داخل آن جاسازی کرد، طوری که تا خود عربستان هیچ کس متوجه این قضیه نشده بود. آنجا که می رسند، در یکی از به اصطلاح کمپ ها که وارد می شوند می بینند عکس فهد زده شده است. با زیرکی آن عکس را می کند و عکسی را که همراه خود برده بود به جای آن می زند. مأموران سعودی که متوجه قضیه می شوند، علیرضا را برای بازجویی می برند اما چیزی از وی نمی توانند پیدا کنند. عکس فهد را دوباره روی دیوار می زنند و می روند. بر می گردند و می بینند عکس فهد باز پایین آورده شده و پوستر دیگری به جای آن نصب شده است. عصبانی می شوند که علیرضا این پوستر ها را از کجا می آورد، باز هم متوجه دست مصنوعی علیرضا نمی شوند تا اینکه بالاخره رهایش می کنند. همین کار را مکرر ادامه می دهد.