خاطره ای از سردار سرلشکر پاسدار شهید محمد مهدی خادم الشریعه

بعد از فتح خرمشهر، یک روز صبح، مهدی به همراه چند تن از دوستانش قصد رفتن به مأموریت داشت. همرزمانش به او می گویند: «بیا صبحانه بخور.» ولی مهدی می گوید: «می خواهم صبحانه را در بهشت بخورم.» در همان مسیر آقای عظیمیان به او یک سیب می دهد ولی او پاسخ می دهد: «روزه هستم. میخواهم در آن دنیا از دست پیامبر افطار کنم.» در مسیر، یک خمپاره به خودرو برخورد می کند و مهدی شهید می شود. ولی هیچ یک از دوستانش حتی مجروح هم نمی شوند. این اتفاق در روز جمعه ۲۷ رجب رخ می دهد.